دلم میخواد اینجا جوری بنویسم که معلوم نشه از کدوم دانشگاهم.
. نمیدونم چقدر میتونم از دانشگاهم دور بشم.نمیدونم چقدر تحمل نامرئی بودنو دارم .حس بدیه.اگه این وبلاگو به دوستام معرفی کنم هم خواننده هام بیشتر میشن هم کامنتام.ولی بعدش دیگه نمیتونم اونجوری که میخوام بنویسم.
وبلاگ قبلیم واسه همین تعطیلش کردم.چون همه منو شناخته بودنو دیگه توش راحت نبودم.الانم حالم از این نوع نوشتنم بهم میخوره .هیچکسم که خدا رو شکر نمیاد اینجا نظر بده . خوب پس یه تعطیلی موقت!....شایدم دائم بشه.آخه داستان گلی و پری و زری و ...به چه درد بقیه میخوره؟وقتی بعد از اینهمه مدت بازدیدکننده هام به ?? تا نمیرسن؟حتما ایراد از نوشتن خودمه . کامنتای تبلیغاتی هم که نبودنشون بهتر از بودنشونه.گاهی شک میکنم که فرد کامنت گزارنده اصلا متن منو خونده باشه...فقط مینویسه خوب بود!.
برای خودم متاسفم!!.
نمیتونم تحمل کنم این وضعیتو.من برای بقیه مینویسم ولی کسی منو نمیبینه.الان اگه بگم من افتادم مردم کسی نمیفهمه.کسی نمیگه وای چقدر حیف شد که این مرد!بودن یا نبودنم واسه کسی فرق نداره.
نوشتنم دردی از کسی دوا نمیکنه...تاثیر گزار نمینویسم که کسی تاثیر بگیره.بسه دیگه نمیتونم تحمل کنم نامرئی بودنو.
دلم گرفته....یه جا نوشته بود تو وبلاگتون عطسه نکنید.منظورش این بود که هر حسی دارین لازم نیست بنویسینو به بقیه منتقل کنین....
من عطسم گرفته امشب... میخوام عطسه کنم....هاپپپچچچچییییی
. نمیدونم چقدر میتونم از دانشگاهم دور بشم.نمیدونم چقدر تحمل نامرئی بودنو دارم .حس بدیه.اگه این وبلاگو به دوستام معرفی کنم هم خواننده هام بیشتر میشن هم کامنتام.ولی بعدش دیگه نمیتونم اونجوری که میخوام بنویسم.
وبلاگ قبلیم واسه همین تعطیلش کردم.چون همه منو شناخته بودنو دیگه توش راحت نبودم.الانم حالم از این نوع نوشتنم بهم میخوره .هیچکسم که خدا رو شکر نمیاد اینجا نظر بده . خوب پس یه تعطیلی موقت!....شایدم دائم بشه.آخه داستان گلی و پری و زری و ...به چه درد بقیه میخوره؟وقتی بعد از اینهمه مدت بازدیدکننده هام به ?? تا نمیرسن؟حتما ایراد از نوشتن خودمه . کامنتای تبلیغاتی هم که نبودنشون بهتر از بودنشونه.گاهی شک میکنم که فرد کامنت گزارنده اصلا متن منو خونده باشه...فقط مینویسه خوب بود!.
برای خودم متاسفم!!.
نمیتونم تحمل کنم این وضعیتو.من برای بقیه مینویسم ولی کسی منو نمیبینه.الان اگه بگم من افتادم مردم کسی نمیفهمه.کسی نمیگه وای چقدر حیف شد که این مرد!بودن یا نبودنم واسه کسی فرق نداره.
نوشتنم دردی از کسی دوا نمیکنه...تاثیر گزار نمینویسم که کسی تاثیر بگیره.بسه دیگه نمیتونم تحمل کنم نامرئی بودنو.
دلم گرفته....یه جا نوشته بود تو وبلاگتون عطسه نکنید.منظورش این بود که هر حسی دارین لازم نیست بنویسینو به بقیه منتقل کنین....
من عطسم گرفته امشب... میخوام عطسه کنم....هاپپپچچچچییییی
نویسنده » ساغر » ساعت 3:56 صبح روز سه شنبه 87 فروردین 13