سفارش تبلیغ
صبا ویژن



من می‏خوام عطسه کنم... - این روزهای ماندگار...






درباره نویسنده
من می‏خوام عطسه کنم... - این روزهای ماندگار...
ساغر
سالهایی که دارم میگذرونم به اعتقاد خودم بهترین سالهای عمر یه انسانه..دهه سوم زندگی. عمده روزهای این دهه رو تو خوابگاه دانشجویی و دور از خانواده و در کنار ادمهایی میگذرونم که ممکنه جرء مهمترین معلمای زندگیم بشن..... تا حالا فکر میکردم هر مساله ای غیر از درس! که توی دانشگاه ذهن ادمو درگیر کنه حاشیه است و باید ازش دوری کرد...اما خوب که فکر میکنم میفهمم که تا به حال خیلی از اتفاقاتی که تو دانشگاه و خوابگاه افتاده درس گرفتم اون درسا رو میخوام بنویسم تا دیگرون هم توش شریک بشن. همین
آی دی نویسنده
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
بهار 1387
زمستان 1386


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
من می‏خوام عطسه کنم... - این روزهای ماندگار...


لوگوی دوستان

وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :7554
بازدید امروز : 3
 RSS 

   

دلم میخواد اینجا جوری بنویسم که معلوم نشه از کدوم دانشگاهم.
. نمیدونم چقدر میتونم از دانشگاهم دور بشم.نمیدونم چقدر تحمل نامرئی بودنو دارم .حس بدیه.اگه این وبلاگو به دوستام معرفی کنم هم خواننده هام بیشتر میشن هم کامنتام.ولی بعدش دیگه نمیتونم اونجوری که میخوام بنویسم.
وبلاگ قبلیم واسه همین تعطیلش کردم.چون همه منو شناخته بودنو دیگه توش راحت نبودم.الانم حالم از این نوع نوشتنم بهم میخوره .هیچکسم که خدا رو شکر نمیاد اینجا نظر بده . خوب پس یه تعطیلی موقت!....شایدم دائم بشه.آخه داستان گلی و پری و زری و ...به چه درد بقیه میخوره؟وقتی بعد از اینهمه مدت بازدیدکننده هام به ?? تا نمیرسن؟حتما ایراد از نوشتن خودمه . کامنتای تبلیغاتی هم که نبودنشون بهتر از بودنشونه.گاهی شک میکنم که فرد کامنت گزارنده اصلا متن منو خونده باشه...فقط مینویسه خوب بود!.
برای خودم متاسفم!!.
نمیتونم تحمل کنم این وضعیتو.من برای بقیه مینویسم ولی  کسی منو نمیبینه.الان اگه بگم من افتادم مردم کسی نمیفهمه.کسی نمیگه وای چقدر حیف شد که این مرد!بودن یا نبودنم واسه کسی فرق نداره.
نوشتنم دردی از کسی دوا نمیکنه...تاثیر گزار نمینویسم که کسی تاثیر بگیره.بسه دیگه نمیتونم تحمل کنم نامرئی بودنو.
دلم گرفته....یه جا نوشته بود تو وبلاگتون عطسه نکنید.منظورش این بود که هر حسی دارین لازم نیست بنویسینو به بقیه منتقل کنین....
من عطسم گرفته امشب... میخوام عطسه کنم....هاپپپچچچچییییی

نویسنده » ساغر » ساعت 3:56 صبح روز سه شنبه 87 فروردین 13